متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجه است با ما سخنان بی حسیبت.
سعدی.
- متناسب الاعضاء ؛ قامت متناسب. تمام اندام. دارای اندام متناسب.- متناسب خلقت ؛ موزون اندام. خوش اندام. خوش قد و قامت : ملک سیرتی ، پری صورتی ، متناسب خلقتی چون ماه و مشتری در قبای ششتری. ( سندبادنامه ص 102 ).
- نامتناسب ؛ ناهماهنگ. ناموافق. ناجور :
رقیب نامتناسب چه اهل صحبت تست
که طبع او همه نیش و تو سربسر نوشی.
سعدی.
سعدیا نامتناسب حیوانی باشدهر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست.
سعدی.
یارا بهشت صحبت یاران همدم است دیدار یار نامتناسب جهنم است.
سعدی.
|| دارای نسبت. و به همه معانی رجوع به تناسب شود. || همسر. ( ناظم الاطباء ).