متمکن شدن


مترادف متمکن شدن: ثروتمندشدن، دارا شدن، توانگر شدن، مستقر شدن، جای گرفتن، مقیم شدن، متمکن ماندن، توانمند شدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - جای گیر شدن جای گزیدن ثابت ماندن : بر سریر ملک و سلطنت متمکن شد . ۲ - دارای مکنت و مال شدن . ۳ - توانا شدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس