متمول

/motemavvel/

مترادف متمول: اعتباردار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، مستغنی، معتبر

متضاد متمول: فقیر

برابر پارسی: توانگر، توانمند، دارا، سرمایه دار

معنی انگلیسی:
rich, wealthy

لغت نامه دهخدا

متمول. [ م ُ ت َ م َوْ وِ ] ( ع ص ) بسیارمال. ( آنندراج ) ( ربنجنی ). مالدار و بسیارمال و توانگر. ( ناظم الاطباء ). چیزدار. دارا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : آنجا شخصی ترسا دیدم که از متمولان مصر بود. ( سفرنامه ناصرخسرو ص 77 ).

فرهنگ فارسی

دارنده مال، مالدار، ثروتمند
(اسم ) ۱ - دارند. مال.۲ - بسیار مال پر ثروت : آنجا شخصی ترسا دیدم که از متمولان مصر بود جمع : متمولین .

فرهنگ معین

(مُ تَ مَ وِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) توانگر، ثروتمند.

فرهنگ عمید

کسی که دارای تمول و ثروت باشد، دارندۀ مال، مال دار، ثروتمند.

واژه نامه بختیاریکا

ثروتمند

پیشنهاد کاربران

مایه دار
بسیارمال ؛ غنی. متمول. توانگر. باثروت : بازرگانی بود بسیارمال. ( کلیله و دمنه ) . بازرگانی بسیارمال آمده است. ( سندبادنامه ص 158 ) .
معنی ضرب المثل - > زیر شالش قرصه
جایگاه مالی محکم و استواری دارد، پولدارها و ثروتمند است.
پولدار شخصی است که پول زیاد دارد
متمول شخصی که علاوه بر پول و ثروت دارای اعتبار ، منش و فرهنگ می باشد
صاحب وسعت ؛ متمکن. باوسع. مالدار.
باچیز : چیزدار، مالدار، متمول، ثروتمند
مقابل بی چیز و نادا.
( ( پیر با چیز نیست خواجه عزیز
پیر بی چیز را که داشت به چیز ) ) ( حدیقه، ۷۲۰ )
( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )
All - sufficient

بپرس