متمول
/motemavvel/
مترادف متمول: اعتباردار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، مستغنی، معتبر
متضاد متمول: فقیر
برابر پارسی: توانگر، توانمند، دارا، سرمایه دار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - دارند. مال.۲ - بسیار مال پر ثروت : آنجا شخصی ترسا دیدم که از متمولان مصر بود جمع : متمولین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
مایه دار
بسیارمال ؛ غنی. متمول. توانگر. باثروت : بازرگانی بود بسیارمال. ( کلیله و دمنه ) . بازرگانی بسیارمال آمده است. ( سندبادنامه ص 158 ) .
معنی ضرب المثل - > زیر شالش قرصه
جایگاه مالی محکم و استواری دارد، پولدارها و ثروتمند است.
جایگاه مالی محکم و استواری دارد، پولدارها و ثروتمند است.
پولدار شخصی است که پول زیاد دارد
متمول شخصی که علاوه بر پول و ثروت دارای اعتبار ، منش و فرهنگ می باشد
متمول شخصی که علاوه بر پول و ثروت دارای اعتبار ، منش و فرهنگ می باشد
صاحب وسعت ؛ متمکن. باوسع. مالدار.
باچیز : چیزدار، مالدار، متمول، ثروتمند
مقابل بی چیز و نادا.
( ( پیر با چیز نیست خواجه عزیز
پیر بی چیز را که داشت به چیز ) ) ( حدیقه، ۷۲۰ )
( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )
مقابل بی چیز و نادا.
( ( پیر با چیز نیست خواجه عزیز
پیر بی چیز را که داشت به چیز ) ) ( حدیقه، ۷۲۰ )
( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )