متمسک
/motemassek/
مترادف متمسک: متوسل، توسل جو، متشبث، دستاویزجو
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
متمسک. [ م ُ ت َ م َس ْ س ِ ] ( اِخ ) لقب محمدثامن ، پانزدهمین از ملوک بنی نصر غرناطه. رجوع به محمدثامن ملقب به متمسک شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) چنگ در زننده گیرنده متشبث جمع : متمسکین .
لقب محمد ثامن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نگه دارنده.
پیشنهاد کاربران
ملتزم، پایبند، مقید، وابسته به، متکی به
در پارسسی " آگسار " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.