متمرد
/motemarred/
مترادف متمرد: سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، گردن کش، متجاسر، یاغ، یاغی
متضاد متمرد: رام، مطیع
برابر پارسی: سرکش، گردنکش، نافرمان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) تمرد کننده سر کش عاصی : جماعت متمردان که بمعاقل شعاف و مضایق شعاب تحصن کرده بودند ... جمع : متمردین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
یاغی، چموش، متمرد، قانون شکن
یاغی، متمرد، قانون شکن
یاغی، متمرد، عاصی، شورشی، طغیان گر، ادم افسار گسیخته، طغیان کننده
متمرد
متمرد
متمرد
سرکش، یاغی، متمرد، ناراضی، اماده شورش
کج خلق، بد خو، متمرد، زود رنج، ننر
سرکش، معاند، یاغی، سرپیچ، متمرد
سرکش، زیان اور، خطر ناک، متمرد، پر ازار، بدخواه، بدخیم، بدطینت، صدمه رسان، کینه جو
خود رای، خود سر، خیره سر، متمرد
متلاطم، یاغی، متمرد
ستیزه جو، خود سر، سرپیچ، متمرد، لجوج، رام نشدنی، لجوجانه
سرکش، متمرد، عاصی
خیره، شیطان، سرکش، سرپیچ، متمرد، نامطیع، عاصی، گردن کش، نا فرمان
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
عصیانکار
خودسر