متمر

لغت نامه دهخدا

متمر. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) خداوند بسیار خرما. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خداوند خرمای بسیار. ( از ذیل اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

متمر. [ م ُ ت َم ْ م ِ ] ( ع ص ) رطب که بحد خرما رسد. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رطب خرما شده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تتمیر شود. || خرمابن که دارای خرما باشد. || پرورش یافته با خرما. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

رطب که بحد خرما برسد

پیشنهاد کاربران

بپرس