متمدن

/motemadden/

مترادف متمدن: شهرنشین، شهری، تمدن دار، صاحب تمدن ، پیش رفته، بافرهنگ، مبادی آداب

متضاد متمدن: وحشی، بادیه نشین

برابر پارسی: شهرنشین، پیشرفته، شهریگر

معنی انگلیسی:
civil, civilized

لغت نامه دهخدا

متمدن. [ م ُ ت َ م َدْ دِ ] ( ع ص ) شهرنشین. تربیت شده در شهر. مقابل وحشی :
دیو با مردم این ملک نکرد آنچه کنند
این گروه متمدن به جنوب و به شمال.
بهار ( دیوان ج 1 ص 685 ).
و رجوع به تمدن شود. || مجازاً باتربیت. مؤدب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

شهرنشین، شهری، دارای تمدن
(اسم ) ۱ - شهر نشین شهری . ۲ - دارای تمدن مقابل وحشی : دیو با مردم این ملک نکرد آنچه کنند این گروه متمدن بجنوب و بشمال . جمع : ممتدنین .

فرهنگ معین

(مُ تَ مَ دِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) شهرنشین ، دارای تمدن .

فرهنگ عمید

دارای تمدن.

مترادف ها

civil (صفت)
مدنی، کشوری، غیر نظامی، حقوقی، متمدن، عرفی، با ادب، مودب

civilized (صفت)
متمدن

cultivated (صفت)
متمدن

پیشنهاد کاربران

متمدن: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
کنسیک kansik ( سغدی: کنثچیک kanşcik )
شهریور
نام یکی از ماه های پارسی نیز هست. از این رو این چم می تواند نمای زیبایی به این واژه بدهد.
مُتِمَدِّن: ١. فرهنگ - پیشه، فرهنگ - بنیاد ٢. شهرنشین، شهرگرا، شهری، شهرآیین
غیر وحشی ، اهلی و خوب
کسی که درجایی ساکن است
دارای تمدن
تمدد
کسی که در جایی ساکن است و مالک آنجا

دارای تمدن
کسی که در جایی ساکن است
هم خانواده تمدن
تمدن
متمدن
تمدد

بپرس