لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. شبیه، مانند.
۳. آنچه به تصویر درآمده، متصور.
پیشنهاد کاربران
سلیم
متمثل: واژه ای اربی که از مثل می آید برابری اش در فارسی مانند چیزی شدن یا مانند آورنده ست.
متمثل: واژه ای اربی که از مثل می آید برابری اش در فارسی مانند چیزی شدن یا مانند آورنده ست.