متمایز بودن

مترادف ها

differ (فعل)
اختلاف داشتن، تفاوت داشتن، متمایز بودن، فرق داشتن

پیشنهاد کاربران

دو یا چند چیز غیر متفاوت
فرق / تفاوت داشتن
شاخص بودن
پیدا بودن
متمایز بودن از. تمیز داده شدن از. ( پیدا نبودن از کسی یا چیزی ؛ ازو متمایز نبودن. با او فرق نداشتن. تفاوتی میانشان متصور نبودن ) :
پسربد مر او را گرامی یکی
که از ماه پیدا نبود اندکی.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
پسر بودش از دخت پیران یکی
که پیدا نبود از پدر اندکی.
فردوسی.
بیاورد پس کردیه گربکی
که پیدا نبد گربه از کودکی.
فردوسی.
پسر زاد جفت تو درشب یکی
که از ماه پیدا نبود اندکی.
فردوسی.
جهان آفریدی بدین خرمی
که از آسمان نیست پیدا زمی.
فردوسی.
پسر زاد از آن شاه در شب یکی
که پیدا نبود از پدر اندکی.
فردوسی.
کنیزک پسر زاد از وی یکی
که از ماه پیدا نبود اندکی.
فردوسی.
بیامد بشبگیر دستور شاه
ببرد آنهمه کودکان را بگاه.
فردوسی.
بیک جامه و چهر و بالا یکی
که پیدا نبود این ازان اندکی.
فردوسی.
ز بس گرز و کوپال و تیغ و سنان
نبد هیچ پیدا رکیب از عنان.
فردوسی.
سخن راست توان دانست از لفظ دروغ
باد نوروزی پیدا بود از باد خزان.
فرخی.

بپرس