متلاشی شدن
مترادف متلاشی شدن: داغان شدن، آش ولاش شدن، از هم پاشیدن، مضمحل شدن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
مترادف ها
تجزیه کردن، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، متلاشی کردن
خرد کردن، قطعه قطعه کردن، متلاشی شدن، ریز کردن
خرد کردن، فاسد شدن، از هم پاشیدن، فرو ریختن، متلاشی شدن، متلاشی کردن، تجزیه شدن
خرد شدن، خنده کردن، متلاشی شدن
متلاشی شدن، متلاشی کردن، تراشه کردن
متلاشی شدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
کوباندن،
( مکرر ) ضربه زدن، پیاپی زدن،
خراب کردن،
داغان کردن
کشتی داشت زیر کوبش های امواج متلاشی می شد.