متل گو. [ م َ ت َ ] ( نف مرکب ) چربک گو. مستهزی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : نوح اندر بادیه کشتی بساخت صد متل گو از پی تسخر بتاخت در بیابانی که چاه آب نیست می کند کشتی چه نادان ابلهی است.مولوی ( مثنوی چ خاور ص 181 ).