متقرب

لغت نامه دهخدا

متقرب. [ م ُ ت َ ق َرْ رِ ]( ع ص ) نزدیکی نماینده به چیزی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی که به خدا تقرب می جوید و یا از خدا میترسد. ( ناظم الاطباء ). نزدیکی جوینده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : یقصدآخذا بامراﷲ فیما یقضی ویمضی متقربا الیه بما یزلف ویرضی.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301 ). و رجوع به تقرب شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کسی که بدیگری تقرب کند نزدیکی جوینده جمع : متقربین .

فرهنگ معین

(مُ تَ قَ رِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) کسی که به دیگری تقرب کند، نزدیکی جوینده ، ج . متقربین .

فرهنگ عمید

دارای تقرب و نزدیکی.

پیشنهاد کاربران

اسم مفعول متقرب
ماده ۹۳۸ قانون مدنی اسلامی
وارث متقرب به مادر
نزدیک بودن به کسی یا چیزی

بپرس