لغت نامه دهخدا
- جدول کلمات متقاطع ؛ در اصطلاح مطبوعات امروز جدولی است شطرنجی ( نه به تعداد خانه های شطرنج ) که در خانه های عمودی و افقی آن باید از قرائن و اشاراتی که تهیه کننده جدول اعلام دشته است حروفی را بدست آورد و جای داد تا کلمات منظور بدست آید.
- خطهای متقاطع ؛ خطهای بریکدیگر گذشته. دو خط متقاطع دو پاره خط را گویند که بیکدیگر برسند و هم را قطع کنند. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- متقاطع شدن ؛ تقاطع کردن. یکدیگر را قطع کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : چه شعاع چشم راست سوی چپ رود و آن چپ سوی راست و متقاطع شود بر یک نقطه. ( قراضه طبیعیات ص 100، از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تقاطع و دیگر ترکیبهای آن شود.
- متقاطع گردیدن ( گشتن ) ؛ متقاطع شدن. ( فرهنگ فارسی معین ) : این شعاعات بر یک نقطه متقاطع گردند. ( قراضه طبیعیات ص 99، از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تقاطع و دیگر ترکیبهای آن شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آنچه که بچیزی دیگر برسد و آنرا قطع کند : دو شعاع چشم بر یکدیگر متقاطع همم گردد . ۲ - دو خط که بیکدیگر برسند و هم را قطع کنند . یا جدول کلمات متقاطع . جدولی شطرنجی که در خانه های عمودی و افقی آن باید کلماتی را طبق دستور جا داد .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (ریاضی ) دو خط که به هم برسند و یکدیگر را قطع کنند.
۳. بریده بریده، مقطّع.
مترادف ها
عرضی، متقاطع
متقاطع
متقاطع، تقاطی
متقاطع، چلیپایی
متقاطع
قاطع، متقاطع، قطع کننده
پیشنهاد کاربران
هم اندازه
بُرشمند:متقاطع.
واژه متقاطع
معادل ابجد 620
تعداد حروف 6
تلفظ mote ( a ) qāte'
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی: متَقاطع]
مختصات ( مُ تَ طِ ) [ ع . ]
آواشناسی moteqAte'
الگوی تکیه WWWS
شمارگان هجا 4
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد 620
تعداد حروف 6
تلفظ mote ( a ) qāte'
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی: متَقاطع]
مختصات ( مُ تَ طِ ) [ ع . ]
آواشناسی moteqAte'
الگوی تکیه WWWS
شمارگان هجا 4
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
هم بُر
بریده بریده
برخورد ، برخورد کردن ، به هم خوردن