متقابلان
لغت نامه دهخدا
2- متقابلان به تقابل تضاد؛ و آن دو امری است که هر دو وجودی بوده و تعقل هر یک به قیاس به دیگری نباشد و مابین آن دو غایت بعد و خلاف باشد و اجتماعشان ممکن نبود ولکن ارتفاعشان شاید. مانند تقابل میان سفیدی و سیاهی. 3- متقابلان به تقابل تضایف ؛ و آن دو امرند که وجودی بوده و تعقل هر یک مستلزم تعقل دیگری است : مانند ابوت و بنوت به اعتبار وجود «اب » و «ابن » در خارج. 4-متقابلان به تقابل عدم و ملکه ؛ و آن چنان است که هرگاه دو امر بنحوی باشند که یکی از آن دو، عدم دیگری باشد در موضوعی که قابل وجود امر معدوم باشد مانند عمی و بصر زیرا عمی «عدم البصر» است. در موردی که شأن او بصیر بودن است. رجوع به فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 170 و 523 و رجوع به کلمه تقابل و نیز تهافت التهافت ص 542 و درةالتاج ج 3 ص 21 و دستورالعلماء ج 3ص 206 و تعریفات جرجانی و تفسیر مابعدالطبیعه ابن الرشد شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید