متفکر. [ م ُ ت َ ف َک ْ ک ِ ] ( ع ص ) اندیشنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). اندیشه کننده و فکرکننده و تأمل کننده و باتدبیر و اندیشناک و دراندیشه. آن که بیندیشد. ( ناظم الاطباء ) : عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش در مذهب عشق آی و زین جمله برستی.
سعدی.
|| مردم موقر و باثبات و سنگین. ( ناظم الاطباء ). || مردم سراسیمه. ( ناظم الاطباء ). || حیران و آشفته. ( ناظم الاطباء ). اندیشه ناک و آشفته و غمگین. ج ، متفکرین.
فرهنگ فارسی
فکرکننده، کسی که درامری فکرواندیشه میکند ( اسم ) ۱ - فکر کننده اندیشنده : قیاف. متفکری بخود گرفت . ۲ - اندیشه ناک غمگین جمع : متفکرین
فرهنگ معین
(مُ تَ فَ کِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) اندیشمند.
فرهنگ عمید
۱. دانا، خردمند. ۲. (صفت ) کسی که در امری فکر و اندیشه می کند، فکرکننده.