متفرق شدن


مترادف متفرق شدن: پراکنده شدن، تارومار شدن، جدا شدن

متضاد متفرق شدن: جمع شدن، گرد هم آمدن

معنی انگلیسی:
scatter, to be dispersed or scattered

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پراکنده شدن : چون چنان بدیدیم همه بگریختیم و متفرق شدیم .

مترادف ها

be dispersed (فعل)
متفرق شدن

پیشنهاد کاربران

از هم افتادن ؛ متفرق شدن. از هم دور افتادن : غلامانش کاریند و در ایشان رنج بسیار برده است باید که ازهم نیفتند. ( تاریخ بیهقی ) .

بپرس