متعبد
/mote~abbed/
مترادف متعبد: پرستشگر، زاهد، عابد، معتکف، عبادت کننده، عبادتگر
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
متعبد. [ م ُ ت َ ع َب ْ ب َ ] ( ع اِ ) محل و مکان پرستش. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - عبادت کننده پرستش کننده . ۲ - بسیار عبادت کننده جمع : متعبدین : عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سوار خفته .
محل و مکان پرستش
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۱. عبادت کننده.
۲. کسی که به تکلف خود را عابد می نمایاند.
پیشنهاد کاربران
پرستنده مرد. [ پ َ رَ ت َ دَ / دِ م َ ] ( اِ مرکب ) عابد. زاهد. متعبد : پرستنده مرد اندرآمد ز کوه شدند اندر آن آگهی همگروه . فردوسی . ز لهراسپ شاه آن پرستنده مردکه ترکان بکشتندش اندر نبرد. فردوسی .
عبادت کننده
کسی که تمام شب را برای عبادت خدا بیدار می ماند
کسی که تمام شب را برای عبادت خدا بیدار می ماند
شکرگزار
کسی که برای دعا و راز و نیاز شب را بیدار می ماند
کسی که عمر خود را در راز و نیاز و دعا با خداوند می گذراند
کسی که عمر خود را در راز و نیاز و دعا با خداوند می گذراند
شکر گزاری