متعادل
/mote~Adel/
مترادف متعادل: هم سنگ، هم وزن، برابر، ترازمند، تعادل دار، دارای تعادل، دارای اعتدال، میانه رو
برابر پارسی: ترازمند
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - هم وزن همسنگ تراز شده .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. ویژگی کسی یا چیزی که حالت طبیعی دارد.
۳. بدون افراط وتفریط.
مترادف ها
مناسب، محدود، ارام، متعادل، ملایم، میانه رو، معتدل
مساوی، معدل، یکسان، شبیه، همانند، متعادل، مقابل، هم پایه، برابر، متساوی، همگن، متوازن، هم اندازه، موازی، متکی بر حقوق مشترک
درست، مساوی، متعادل، صاف، هموار، مسطح
مشابه، متعادل، مقابل، برابر، هم معنی، معادل، هم ارز، همچند، قابل تعویض
متعادل
پیشنهاد کاربران
مُتِعادِل: ١. همسنگ، هموَزن، برابر، تراز، ترازمند؛ یکسان ٢. میانەرو، پایدار، پابرجا، استوار
پایدار
واژه ی از ریشه عربی �متعادل� بسیار نزدیک به �متوازن� و هر دو از دیدگاه چونی ( کیفی ) ، بیش تر به آرش �پایدار� در زبان پارسی بکار رفته اند.
واژه ی از ریشه عربی �متعادل� بسیار نزدیک به �متوازن� و هر دو از دیدگاه چونی ( کیفی ) ، بیش تر به آرش �پایدار� در زبان پارسی بکار رفته اند.
ترازیسته