متظلم
/motezallem/
مترادف متظلم: دادخواه، شاکی، عارض، متشکی، ستمدیده
برابر پارسی: دادخواه، ستمدیده، دادجو
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- متظلم بودن ؛ دادخواهی کردن. ( ناظم الاطباء ).
- متظلم شدن ؛ درخواست رفع ظلم و ستم نمودن. ( ناظم الاطباء ).
|| ظلم کننده. || تاریک شده و تاریک. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تظلم شود.
فرهنگ فارسی
(اسم ) آنکه از کسی شکایت کند دادخواه : امر کردن سلیمان علیه السلام پش. متظلم را باحضار خصم . جمع : متظلمین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید