متطاول

لغت نامه دهخدا

متطاول. [ م ُ ت َ وِ ] ( ع ص ) گردن دراز. ( آنندراج ). کسی که گردن رابرای نگرستن چیزی دراز کند. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || تکبر نماینده. ( آنندراج ). مغرور از تکبر و فیروز و مظفر. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بلند. ( آنندراج ). دراز و طویل. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) : پس یقین حاصل می شود که تواریخ چندان اقوام مختلف و ازمان متطاول مطلقاً محقق نتواند بود. ( رشیدی ). و رجوع به تطاول شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بلند دراز . ۲ - متکبر .

فرهنگ عمید

طویل، دراز.

پیشنهاد کاربران

بپرس