متصلصل
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
فَأَتَیْتَ مِنْ فَوْقِ الزَّمَانِ وَ تَحْتِهِ
متصلصلاً و أمامه و ورائه
متصلصل بانگ کننده کسی که صدای ضرب شمشیرش به گوش می رسد، از
ریشه ی صلصله به معنای بانگ کردن آهن.
متصلصلاً و أمامه و ورائه
متصلصل بانگ کننده کسی که صدای ضرب شمشیرش به گوش می رسد، از
ریشه ی صلصله به معنای بانگ کردن آهن.