متصاعد شدن


مترادف متصاعد شدن: بلند شدن، برخاستن، بالا رفتن، صعود کردن، برآمدن

معنی انگلیسی:
ascend

لغت نامه دهخدا

متصاعد شدن. [ م ُ ت َ ع ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بلند شدن و برآمدن. ( ناظم الاطباء ) : آتش غیرت در نهاد او متصاعد شد و عزم انتقام مصمم کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 39 ).

مترادف ها

evaporate (فعل)
خشک کردن، تبخیر شدن، بخار شدن، تبخیر کردن، متصاعد شدن، تبدیل به بخار کردن، برباد رفتن

فارسی به عربی

دکان

پیشنهاد کاربران

آیادر زمان برخواستن خاک هم می تواند از کلمه متساعد شدن استفاده کرد؟
برآمدن بخار یا دود ؛ متصاعد شدن آن. به هوا رفتن آن :
تیره بخاری برآمد از لب دریا
جمله بپوشیده روی گنبد اخضر.
مسعودسعد.
از آن آتش برآمد دودت اکنون
پشیمانی ندارد سودت اکنون.
نظامی.
نا گهی پای وجودش بگل اجل فرورفت و دود فراق از دودمانش برآمد. ( گلستان سعدی ) .

بپرس