متشکر

/moteSakker/

مترادف متشکر: سپاسگزار، شکرگزار، ممنون، وام دار

برابر پارسی: سپاسگزار، سپاسمند

معنی انگلیسی:
appreciative, grateful, thankful

لغت نامه دهخدا

متشکر. [ م ُ ت َ ش َک ْ ک ِ ] ( ع ص ) سپاسداری کننده. ( آنندراج ). سپاسدار. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تشکر شود.

فرهنگ فارسی

سپاس دارنده، سپاسگزار
( اسم ) سپاس دارنده شکر کننده سپاسدار سپاسگزار جمع : متشکرین .

فرهنگ معین

(مُ تَ شَ کِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) سپاس دار، شکرگزار، آن که تشکر می کند و سپاس به جا می آورد.

فرهنگ عمید

۱. سپاس گزار.
۲. (شبه جمله ) [عامیانه] سپاسگزارم، ممنونم.

مترادف ها

grateful (صفت)
قدردان، سپاسگزار، ممنون، حق شناس، متشکر، نمک شناس

thankful (صفت)
سپاسگزار، ممنون، متشکر، شاکر

فارسی به عربی

متشکر , ممتن

پیشنهاد کاربران

متشکرم خدا جون
خدایا متشکرم و سپاسگزار از نعمت های فروانت
تشکر کردن سپاسگزار بودن و ممنون بودن دست شما درد نکنه
ممنون دار ، ( ) بودن
لهجه و گویش تهرانی
متشکر
سپاسگزار. ممنون.
ممنون ، خیلی سپاسگزارم ، دست درد نکنه ،

بپرس