متشخص
/moteSaxxes/
مترادف متشخص: برجسته، سرآمد، باشخصیت، متعین، متمایز، محترم، ممتاز
متضاد متشخص: بی سروپا
برابر پارسی: ( متشخّص ) برجسته، برگزیده، بزرگمنش، نامدار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) دارند. شخصیت ممتاز : در میان این خاطرات فراموش نشدنی قضی. خانم متشخصی که در بازار کفشدوز های مشهد بحمایت بچه در آمده بود از لحاظ خود مرد گفتنی تر بود ... جمع : متشخصین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
مشخص، ممتاز، برجسته، فاخر، متمایز، متشخص
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
صاحب عنوان
نجیب آدم