متسنه

لغت نامه دهخدا

متسنه. [ م ُ ت َ س َن ْ ن ِه ْ ] ( ع ص ) خُبزمتسنه ؛ نان کره بسته. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || برگردیده و تباه و سال زده مثل خرما و جز آن. ( آنندراج ). متغیر و فرسوده و پوسیده. ( ناظم الاطباء ). || پیر بسیارسال و پیر. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تسنه شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس