متزلزل شدن


مترادف متزلزل شدن: سست شدن، ضعیف شدن، لرزان شدن، به لرزه درآمدن، نااستوار شدن، بی ثبات شدن، دودل شدن، مردد شدن، دچار تردید شدن، به شک افتادن، از هم پاشیدن

معنی انگلیسی:
shake, waver

مترادف ها

totter (فعل)
تلو تلو خوردن، تردید کردن، پس و پیش رفتن، متزلزل شدن

waver (فعل)
نوسان کردن، دو دل بودن، متزلزل شدن، فتور پیدا کردن، تردید پیدا کردن

فارسی به عربی

تردد , ترنح

پیشنهاد کاربران

بپرس