متزایل

لغت نامه دهخدا

متزایل. [ م ُ ت َ ی ِ ] ( ع ص ) جدا. ( آنندراج ). جدا و علیحده. ( ناظم الاطباء ). || جدا شونده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || دور و متفرق. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || فانی و ناپایدار. || زیان کرده. ( ناظم الاطباء ). || تجزیه شده و پراکنده. || شرم داشته شده از کسی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به تزایل شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ یِ ) [ ع .متزائل ] ۱ - (اِفا. ) جدا شونده . ۲ - (ص . ) جدا.

فرهنگ عمید

جداشونده.

پیشنهاد کاربران

بپرس