مترف

لغت نامه دهخدا

مترف. [ م ُ رَ ] ( ع ص ) گذاشته شده به طور خود هر چه خواهد کند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). واگذاشته به میل خود و خواهش خود که هر چه خواهد کند || مغرور و خودبین و از خودراضی. ( ناظم الاطباء ). || بناز و نعمت پرورده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ستمکار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

مترف. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) بی راه گردیده از نعمت. ( از منتهی الارب ). نعمت که بی راه گرداندکسی را. ( آنندراج ). کسی که از روی خودسری اصرار به نافرمانی می کند. ( ناظم الاطباء ). || به نعمت پرورنده. ( از منتهی الارب ). و رجوع به اتراف شود.

مترف. [ م ُ ت َرْ رَ ] ( ع ص )به نعمت پرورده. ( آنندراج ). و رجوع به تتریف شود.

مترف. [ م ُ رِ / م ُ ت َرْ رِ ] ( ع ص ) به نعمت پرورنده. ( از منتهی الارب ). پرورنده به نعمت. ( آنندراج ). || مردی که وی را توانگری و نعمت بی راه می گرداند و بر باد می دهد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

فرهنگ فارسی

بنعمت پرورده

فرهنگ عمید

فاسدشده براثر برخورداری از رفاه زیاد.

پیشنهاد کاربران

مُترَف:
غرق در نعمت است
اضافه دارد؛چیزی کم ندارد
دست به سیاه وسفیدرا نمیزنه
فقط به خودش میرسه
آب از آب تکان نمیخوره
تحمل شنیدن "بالای چشمت آبرو دارد"را ندارد
از همه شاکی هست
از هیچی راضی نیست
...
[مشاهده متن کامل]

سپاسگزاری را مسخره میداند
خدمت به دیگران تلف پول را میداند
. . .
باید ازش دورشود
. . .
وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی‏ قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ23
حَتَّی إِذا أَخَذْنا مُتْرَفیهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ64

مترف از ماده ترفه ( بر وزن لقمه ) به معنی فزونی نعمت است ، و از آنجا که بسیاری از متنعمان غرق شهوات و هوسها می شوند کلمه مترف به معنی کسانی که مست و مغرور به نعمت شده و طغیان کرده اند آمده ، و مصداق آن غالبا پادشاهان و جباران و ثروتمندان مستکبر و خودخواه است ،
...
[مشاهده متن کامل]

( و کذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا آبائنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون ) .
همین گونه ما در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیغمبری انذارکننده نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور گفتند : ما پدران خود را بر مذهبی یافتیم ، و ما به آثار آنان اقتدا می کنیم
( تفسیر نمونه ج : 21 ص : 39 )

مترف از ماده ترف ( بر وزن طرف ) به معنی تنعم است ، و مترف به کسی می گویند که فزونی نعمت و زندگی مرفه او را مست و مغرور و غافل کرده و به طغیان گری واداشته است . ( تفسیر نمونه ج : 18 ص : 106 ) .
رفاه زده، مرفّه

بپرس