مترصد
/moterassed/
مترادف مترصد: امیدوار، چشم به راه، درکمین، کمینگر، گوش به زنگ، مترقب، متوقع، مراقب، منتظر
برابر پارسی: چشم به راه، گوش به زنگ، فراپای، امیدوار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - انتظار دارنده منتظر امیدوار : درین صورت مترصد و مستعد امر تقدیر میباشم . ۲ - کمین کننده در کمین جمع : مترصدین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
منتظر ونگران
آماده
انتظار کشیدن به همراه نگرانی
صبر کردن و همزمان مضطرب بودن
صبر کردن و همزمان مضطرب بودن
در انتظار فرصت و زمان مناسب بودن
مُتِرَصِد
منتظر . . درکمین نشسته . .
بدنبال، در پی
منتظر