مترصد
/moterassed/
مترادف مترصد: امیدوار، چشم به راه، درکمین، کمینگر، گوش به زنگ، مترقب، متوقع، مراقب، منتظر
برابر پارسی: چشم به راه، گوش به زنگ، فراپای، امیدوار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - انتظار دارنده منتظر امیدوار : درین صورت مترصد و مستعد امر تقدیر میباشم . ۲ - کمین کننده در کمین جمع : مترصدین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
متر100
پایِشگر ، چشم دوخته
خارجی ها مترصد دعوای بین ما هستند
بیگانگان به ستیز میان ما چشم دوخته اند
خارجی ها مترصد دعوای بین ما هستند
بیگانگان به ستیز میان ما چشم دوخته اند
' منتظر فرصت مناسب بودن '
شخص یا گروهی به دقت و با علاقه منتظر فرصتی مناسب برای انجام کاری یا رسیدن به هدفی هستند.
شخص یا گروهی به دقت و با علاقه منتظر فرصتی مناسب برای انجام کاری یا رسیدن به هدفی هستند.
منتظر ونگران
آماده
انتظار کشیدن به همراه نگرانی
صبر کردن و همزمان مضطرب بودن
صبر کردن و همزمان مضطرب بودن
در انتظار فرصت و زمان مناسب بودن
مُتِرَصِد
منتظر . . درکمین نشسته . .
بدنبال، در پی
منتظر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)