مترح

لغت نامه دهخدا

مترح. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) آن که پیوسته چیزهای نامرغوب بیند و شنود. ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

مترح. [ م ُ ت َرْ رَ ] ( ع ص ) جامه سیررنگ . ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || زندگانی تنگ. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سیل اندک که زود منقطع گردد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

مترح. [ م ُ ت َرْ رِ ] ( ع ص ) اندوهگین کننده. ( آنندراج ). کسی که اندوهگین می کند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تتریح شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس