مترتب

/moteratteb/

مترادف مترتب: مقرر، مستقر، جایگیر، نتیجه، حاصل، بازده

معنی انگلیسی:
resulting or derived from

لغت نامه دهخدا

مترتب. [ م ُ ت َ رَت ْ ت ِ ] ( ع ص ) بر جای ایستنده. ( آنندراج ). استوار و ثابت و بر جای ایستاده. ( ناظم الاطباء ). || برقرار در رتبه ومحل خود. ج ، مترتبین. ( فرهنگ فارسی معین ). || نتیجه. حاصل. ( فرهنگ فارسی ایضاً ). || ترتیب داده شده و مقرر شده. || صادر شده و پدید آمده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ترتب شود.
- مترتب شدن ؛ حاصل آمدن. بدست آمدن :... چون مخالفان اضعاف و مضاعف قزلباش بودند، اثری بر سعی و کوشش ایشان مترتب نشد. ( عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین ).
- مترتب گردیدن ( گشتن ) ؛ مترتب شدن : بغیر ندامت و پشیمانی فایده ای بر آن مترتب نخواهد گردید. ( از مجمل التواریخ گلستانه ).

فرهنگ فارسی

استواروثابت وبرجای خودایستاده، چیزی که راست ودرست وبه ترتیب خودوبجای خودبرقرارباشد
۱ - ( اسم ) بجای خود ایستنده برقرار در رتبه و محل خود جمع : مترتبین . ۲ - نتیجه حاصل .

فرهنگ معین

(مُ تَ رَ تِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ترتیب داده شده ، پدید آمده .

فرهنگ عمید

۱. استوار و ثابت، بر جای خودایستاده.
۲. [مجاز] قرارداده شده، مستقر.

پیشنهاد کاربران

رتبه بندی، درجه بندی. مثلا مترتب ساختن مردمان در سلسله مراتبی متمرکز که پایه اش برلیاقت و شایستگی افراد باشد. ص۲۴ کتاب حسن صباح
مترتب نشده
اینجا معنی �نخواسته�میده
قرار دادن هرچیزی یا هرمطلبی درجای درست وبجا
در اصطلاحات حقوقی ( اثری مترتب نیست ) یعنی اینکه اثری وجود ندارد.
ترتیب اثرداده شده

بپرس