متذکر

/motezakker/

مترادف متذکر: خاطرنشان، متعرض، یادآور

برابر پارسی: یادآور، آگاهنده

معنی انگلیسی:
remembering, reminding, pointing out, [o.s.] to remember

لغت نامه دهخدا

متذکر. [ م ُ ت َ ذَک ْ ک ِ ]( ع ص ) یاد کننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). یاد کننده و در خاطر آورنده. ( ناظم الاطباء ). به خاطر آورنده. به یاد آورنده. || پند گیرنده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به تذکر شود. || یاد آمدن چیز از یاد رفته. ( ناظم الاطباء ).
- متذکرشدن ؛ یاد آمدن چیز فراموش شده و از یاد رفته. ( ناظم الاطباء ).
- متذکر شدن به کسی ؛ او را یادآور شدن : به شما متذکر شدم که این شغل ، شایسته شما نیست.
- متذکر کردن ؛ به یاد آوردن چیزی از یاد رفته. ( ناظم الاطباء ).
- متذکر گردیدن ( گشتن ) ؛ متذکر شدن. و رجوع به همین ترکیب شود.

فرهنگ فارسی

یادکننده، بیاد آورنده، کسی که چیزی رابخاطربیاورد
(اسم ) یاد کننده بیاد آورنده بخاطر آوردنده جمع : متذکرین .

فرهنگ معین

(مَ تَ ذَّ کِ ) [ ع . ] (اِفا. ) یادآوری کننده ، به خاطر آورنده .

فرهنگ عمید

به یادآورنده، یادکننده.

جدول کلمات

یاداور

پیشنهاد کاربران

متذکر شدن= به آگاهی رساندن، آگاهنده شدن، گفتن
یاداور

بپرس