متدین
/motadayyen/
مترادف متدین: باایمان، بادیانت، پارسا، خداشناس، دین باور، پرهیزگار، دیندار، مؤمن، متقی، مقدس
متضاد متدین: بی دین، نامتدین
برابر پارسی: دیندار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - دین دار با دیانت . ۲ - آنکه باحکام دین عمل کند : ... مردی اهل و ادیب و فاضل و نیکو منظر و متدین و متواضع دیدم . ۳ - امین درستکار . جمع : متدینین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
المُتَدَیِّن:المُتَذَلِّل للهِ وحده ولاغیر.
الکافر الذی یستر حسَّ الذُّل لله ولایتذلل له.
. .
هیچ ارتباطی میان "دین" ( عربی ) با "دئن" ( پهلوی ) ندارد.
. . .
معنی معاصر واژها را بر واژه های کهن تحمیل وترجیح وخبط وخلط وتشویش وتحریف . . . نکنید .
... [مشاهده متن کامل]
واستدلال "من درآوردی" هم نکنید.
الکافر الذی یستر حسَّ الذُّل لله ولایتذلل له.
. .
هیچ ارتباطی میان "دین" ( عربی ) با "دئن" ( پهلوی ) ندارد.
. . .
معنی معاصر واژها را بر واژه های کهن تحمیل وترجیح وخبط وخلط وتشویش وتحریف . . . نکنید .
... [مشاهده متن کامل]
واستدلال "من درآوردی" هم نکنید.
متدین: همتای پارسی این واژه ی عربی شده ( زیرا دین در اوستایی دَئِنا daenā و در پارتی، مانوی و پهلوی دِن den و در سغدی ذِن بوده است ) واژه ی زیبای پهلوی هوسپوریک huspurik می باشد.
دین دار دین باور
اهل طاعت ؛ متدین. مطیع اوامر خداوند. ( ناظم الاطباء ) .
مقید به دین
مقید بودن به دین خودش
اعتقاد داشتن به دین یا مذهب اش
مقید بودن به دین خودش
اعتقاد داشتن به دین یا مذهب اش
دین دار
دین دار و با ایمان مخالفش هم میشه بی دین
متشرع
دیندار دین باور با دینـ
هم خانواده هش هس
هم خانواده هش هس
دین دار. بادین. دین باور
دیندار
با ایمان
با تقوا
با دین
با ایمان
با تقوا
با دین
بادین
دیندار
دیندار
دیندار، دین باور، خداشناس، پرهیزگار و. . .
باتقوا، درستکار، مومن، پاکدامن، پارسا
راستکار و دیندار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)