متدرع

لغت نامه دهخدا

متدرع. [ م ُ ت َ دَرْ رِ ] ( ع ص ) زره پوش. ( آنندراج ) ( غیاث ). زره پوشنده. زره پوش. که درع پوشد. آراسته به زره یا جز آن. که زره پوشد جنگ را : متحلی به حلیت فتوت و متدرع به لباس مروت. ( سندبادنامه ). و به حقوق اکیده ووسایل حمیده متذرع و متدرع شده و لشکرکشی خراسان برابوالحسن سیمجور مقرر گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 53 ). گفت شنیدم که شیری بود پرهیزگار و حلال خوار و خویشتن دار و متورع به لباس تعزز و تقوی متدرع.( مرزبان نامه ص 228 ). و رجوع به متدرعه و تدرع شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ دَ رِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) زره پوششنده ، زره پوش .

فرهنگ عمید

۱. زره پوشیده، زره پوش.
۲. [مجاز] مجهز.

پیشنهاد کاربران

راسخ
نافذ.
متدرع در ذات باشد:یعنی راسخ و نافذ در ذات او باشد

بپرس