متداول
/motedAvel/
مترادف متداول: باب، جاری، رایج، شایع، عادی، عرفی، متعارف، مد، مرسوم، مستعمل، معمول، معمولی
متضاد متداول: منسوخ، نامتداول
برابر پارسی: دست بدست گردانیده شده، همگانی، همه گیر
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
متداول. [ م ُ ت َ وِ ] ( ع ص ) فراگیرنده چیزی را نوبت به نوبت.( آنندراج ). گروهی که چیزی را دست به دست می گردانند.و نوبت به نوبت فرامی گیرند. || مأخوذ ازتازی ، رایج. روان و معمول و معلوم. ( ناظم الاطباء ).
- متداول شدن ؛ رایج شدن و معمول شدن. ( ناظم الاطباء ).
- متداول کردن ؛ معمول و رایج کردن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مُتَداوَل و تداول شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جدول کلمات
مترادف ها
معتاد، معمولی، متداول، عادی، مرسوم، همیشگی، معمول
معمولی، ساده، خرجی، پیش پا افتاده، متداول، عادی
معمولی، پیش پا افتاده، روستایی، متعارفی، عرفی، اشتراکی، مشاع، مشترک، متداول، عام، عمومی، عادی، مرسوم، عوام، عوامانه
رایج، روان، متداول، معاصر، جاری، باقی، شایع، تزند، سیال
معمولی، جامع، متداول، عام، عمومی، همگانی، قابل تعمیم، کلی، همگان
معمولی، پر، متداول، عمومی، عادی، زیاد، شایع، مملو
محبوب، مشهور، متداول، عمومی، عوامانه، خلقی، ملی، توده پسند، نامدار، وابسته بتوده مردم
برتر، رایج، متداول، مرسوم، شایع، فائق
شیک، متداول، خوش لباس، شیک و مد، مطابق مد روز، مد روز
متداول، شایع، گسترده، همه جا منتشر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مِتُد ، متداول ؛ روش و ایده و شیوه ای جدید برای مُتداعی شدن و متداول شدن زوایای پنهان علوم در پندار بشر
درک بهتر تعریف فوق مرتبط با تحلیل کلمه ی مدال در متن زیر خدمت علاقمندان به مبحث زبانشناسی تبیین شده است ؛
... [مشاهده متن کامل]
مدال ؛ سخن و تعریفی که این کلمه از خودش بر مبنای قانون و قواعد ایجاد کلمات برای تکامل پندار ما دارد بدینصورت قابل تحلیل و تبیین می باشد ؛
ذات حرف ( آ ) در میان ساختمان کلمه ی مدال و دیگر کلمات یک ذات تعالی بخش و ایجاد برتری در مفهوم این کلمه را ایجاد می کند.
مصدر و بن واژه ی کلیدواژه ی مدال کلمه ی مُد می باشد.
از این بن واژه، در روند و جریان ایجاد کلمات از طریق ترکیب و متارکه یا تفریق و رفاقت حروف ، کلمات بسیار زیادی در جایگاه های کاربردی مختلف ایجاد شده است.
کلماتی از قبیل ؛ مُد ، ماد ، مود ، مِتُد ، مُدِل ، مدال ، تمدن ، مدینه ، مودینه ، دین ، دانش ، دانایی ، دِنا ، دانه ، دنیا ، دینام ، متانت ، متین ، توانایی ، و. . .
فلذا با توجه به یک چنین قوانین ذاتی منطبق بر عالم واقع که خداوند متعال در ایجاد کلمات برای متداعی شدن نور وجود خودش و برای درک و فهم ما در عالم ماده قرار داده است برای تعریف کلمه ی مدال به عنوان یک نشان جهت دادن به یک شخص محقق و دانشمند و فرهیخته و. . . برای حالتی می باشد که شخص صاحب مدال یک مُد و مِتُد برتر را به جامعه ی بشری ارایه داده باشد.
به گونه ای که این مُد و مِتُد در جابجایی مرزهای علمی و فرهنگی برای ساختن یک تمدن کاملتر و یک مدینه ی فاضله در جوامع بشری و محیط زیست سالمتر، نقش اثرگذاری را داشته باشد.
درک بهتر تعریف فوق مرتبط با تحلیل کلمه ی مدال در متن زیر خدمت علاقمندان به مبحث زبانشناسی تبیین شده است ؛
... [مشاهده متن کامل]
مدال ؛ سخن و تعریفی که این کلمه از خودش بر مبنای قانون و قواعد ایجاد کلمات برای تکامل پندار ما دارد بدینصورت قابل تحلیل و تبیین می باشد ؛
ذات حرف ( آ ) در میان ساختمان کلمه ی مدال و دیگر کلمات یک ذات تعالی بخش و ایجاد برتری در مفهوم این کلمه را ایجاد می کند.
مصدر و بن واژه ی کلیدواژه ی مدال کلمه ی مُد می باشد.
از این بن واژه، در روند و جریان ایجاد کلمات از طریق ترکیب و متارکه یا تفریق و رفاقت حروف ، کلمات بسیار زیادی در جایگاه های کاربردی مختلف ایجاد شده است.
کلماتی از قبیل ؛ مُد ، ماد ، مود ، مِتُد ، مُدِل ، مدال ، تمدن ، مدینه ، مودینه ، دین ، دانش ، دانایی ، دِنا ، دانه ، دنیا ، دینام ، متانت ، متین ، توانایی ، و. . .
فلذا با توجه به یک چنین قوانین ذاتی منطبق بر عالم واقع که خداوند متعال در ایجاد کلمات برای متداعی شدن نور وجود خودش و برای درک و فهم ما در عالم ماده قرار داده است برای تعریف کلمه ی مدال به عنوان یک نشان جهت دادن به یک شخص محقق و دانشمند و فرهیخته و. . . برای حالتی می باشد که شخص صاحب مدال یک مُد و مِتُد برتر را به جامعه ی بشری ارایه داده باشد.
به گونه ای که این مُد و مِتُد در جابجایی مرزهای علمی و فرهنگی برای ساختن یک تمدن کاملتر و یک مدینه ی فاضله در جوامع بشری و محیط زیست سالمتر، نقش اثرگذاری را داشته باشد.
رایج، باب، معمول، شایع،
حمید رضا مشایخی - اصفهان
حمید رضا مشایخی - اصفهان
رسمی
متداول: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
پَراسَر parāsar [سنسکریت: prasara].
پَراسَر parāsar [سنسکریت: prasara].
پرکاربرد، روامند
همانطور که می دانید گیلگی بازمانده زبان پهلوی است یا با آن زبان پیوند دارد ، بهرحال ، ما در گیلگی کهن واژه داو داریم : امی ور داو نیه یعنی پیش ما رسم نیست ، عرب گویا از این واژه ایرانی یا هند و اروپایی واژه متداول رو ساخته
رواگیده= متداول
عرف
فراگیر - فراوان
باب، جاری، رایج، شایع، عادی، عرفی، متعارف، مد، مرسوم، مستعمل، معمول، معمولی
شناخته شده
جز باره های یادآوری شده در بالا بویژه �همه پسند� پیشنهادی آقای دولتخواه، با اندک چشم پوشی، آمیخته واژه ی �شناخته شده� را نیز می توان بجای �متداول� بکار برد.
جز باره های یادآوری شده در بالا بویژه �همه پسند� پیشنهادی آقای دولتخواه، با اندک چشم پوشی، آمیخته واژه ی �شناخته شده� را نیز می توان بجای �متداول� بکار برد.
فراگیر
شایع
همگانی - همه گیر - همه پسند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)