متداعی


مترادف متداعی: تداعی کننده، تداعی گر

برابر پارسی: هماویز، همچم، دشمن پیش آینده

معنی انگلیسی:
litigant, litigant (party)

لغت نامه دهخدا

متداعی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص )دشمن پیش آینده. ( آنندراج ). آن که پیش می آید و تهدید می کند دشمن را. ( ناظم الاطباء ). || دیوار شکسته و ویران. ( آنندراج ). دیواری که ترس از ویرانی آن باشد. ( ناظم الاطباء ). شکسته و ویران : دولتی قدیم و ملکی مستقیم بدان سبب آشفته شد و قواعد آن متداعی گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 106 ).|| هم را خواننده. ( فرهنگ فارسی معین ).
- متداعی آمدن ؛ خواندن. احضار کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : دواعی رغبت از باطن خوانندگان به تحصیل آن متداعی نیامد. ( مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ).
|| ( اصطلاح حقوقی ) آن که با دیگری دعوی و مرافعه دارد. || مشغول به منازعه و خصومت. || از طرفین تحریک و تحریض شده. || چیستان گوینده. || آن که شرط قبول می کند و می پذیرد.( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || ( اصطلاح روانشناسی ) معنیی که معنی دیگر را به خاطر آورد.و رجوع به تداعی و تداعی معانی در همین لغت نامه شود.

فرهنگ فارسی

کسی که بادیگری طرف دعوی باشدمتداعیین:هردوطرف دعوی، خواهان وخواندهچیزی که دست بدست بگردد، آنچه که معمول ومرسوم باشد
(اسم ) ۱ - هم را خواننده . ۲ - آنکه با دیگری دعوی و مرافعه دارد . ۳ - معنیی که معنی دیگر را بخاطر آورد .

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - فرا خواننده . ۲ - آن که با دیگری دعوی و مرافعه دارد. ۳ - معنی ای که معنی دیگر را به خاطر آورد.

فرهنگ عمید

۱. (حقوق ) ویژگی کسی که با دیگری طرف دعوی باشد.
۲. (روان شناسی ) چیزی که چیز دیگر را به خاطر بیاورد.
۳. (اسم، صفت ) [قدیمی] فراخواننده، داعی.

مترادف ها

litigant (صفت)
منازع، متداعی

پیشنهاد کاربران

مِتُد ، متداول ، متداعی ؛ روش و ایده و شیوه ای جدید برای مُتداعی شدن و متداول شدن زوایای پنهان علوم در پندار بشر
درک بهتر تعریف فوق مرتبط با تحلیل کلمه ی مدال در متن زیر خدمت علاقمندان به مبحث زبانشناسی تبیین شده است ؛
...
[مشاهده متن کامل]

مدال ؛ سخن و تعریفی که این کلمه از خودش بر مبنای قانون و قواعد ایجاد کلمات برای تکامل پندار ما دارد بدینصورت قابل تحلیل و تبیین می باشد ؛
ذات حرف ( آ ) در میان ساختمان کلمه ی مدال و دیگر کلمات یک ذات تعالی بخش و ایجاد برتری در مفهوم این کلمه را ایجاد می کند.
مصدر و بن واژه ی کلیدواژه ی مدال کلمه ی مُد می باشد.
از این بن واژه، در روند و جریان ایجاد کلمات از طریق ترکیب و متارکه یا تفریق و رفاقت حروف ، کلمات بسیار زیادی در جایگاه های کاربردی مختلف ایجاد شده است.
کلماتی از قبیل ؛ مُد ، ماد ، مود ، مِتُد ، مُدِل ، مدال ، تمدن ، مدینه ، مودینه ، دین ، دانش ، دانایی ، دِنا ، دانه ، دنیا ، دینام ، متانت ، متین ، توانایی ، و. . .
فلذا با توجه به یک چنین قوانین ذاتی منطبق بر عالم واقع که خداوند متعال در ایجاد کلمات برای متداعی شدن نور وجود خودش و برای درک و فهم ما در عالم ماده قرار داده است برای تعریف کلمه ی مدال به عنوان یک نشان جهت دادن به یک شخص محقق و دانشمند و فرهیخته و. . . برای حالتی می باشد که شخص صاحب مدال یک مُد و مِتُد برتر را به جامعه ی بشری ارایه داده باشد.
به گونه ای که این مُد و مِتُد در جابجایی مرزهای علمی و فرهنگی برای ساختن یک تمدن کاملتر و یک مدینه ی فاضله در جوامع بشری و محیط زیست سالمتر، نقش اثرگذاری را داشته باشد.

متداعی: طرف دعوا