متداعی
مترادف متداعی: تداعی کننده، تداعی گر
برابر پارسی: هماویز، همچم، دشمن پیش آینده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- متداعی آمدن ؛ خواندن. احضار کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : دواعی رغبت از باطن خوانندگان به تحصیل آن متداعی نیامد. ( مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ).
|| ( اصطلاح حقوقی ) آن که با دیگری دعوی و مرافعه دارد. || مشغول به منازعه و خصومت. || از طرفین تحریک و تحریض شده. || چیستان گوینده. || آن که شرط قبول می کند و می پذیرد.( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || ( اصطلاح روانشناسی ) معنیی که معنی دیگر را به خاطر آورد.و رجوع به تداعی و تداعی معانی در همین لغت نامه شود.
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - هم را خواننده . ۲ - آنکه با دیگری دعوی و مرافعه دارد . ۳ - معنیی که معنی دیگر را بخاطر آورد .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (روان شناسی ) چیزی که چیز دیگر را به خاطر بیاورد.
۳. (اسم، صفت ) [قدیمی] فراخواننده، داعی.
مترادف ها
منازع، متداعی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید