لغت نامه دهخدا
متخیل. [ م ُ ت َ خ َی ْ ی َ ] ( ع ص ) زمین پوشیده شده از گیاه و سبزی بسیار. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به متخایل و متخایله شود. || خیال شده. ( فرهنگ فارسی معین ) : و آن صورت متخیل اندر وی نشاند. ( دانشنامه ، از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تخیل و ماده بعد شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - خیال کننده . ۲ - متکبر جمع : متخیلین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
🇮🇷 واژه ی برنهاده: گمانباف 🇮🇷