متخاصم
/motexAsem/
مترادف متخاصم: دشمن، ستیزه جو، متخاصمه، عدو، معاند
متضاد متخاصم: دوست، متحد
برابر پارسی: دشمن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (حقوق ) یک طرف دعوا در محاکمه.
مترادف ها
ضد، مبارز، متخاصم
ضد، متخاصم، خصومت امیز
متخاصم، جنگجو، متحارب
مخالف، ضد، متخاصم، ستیزه جو، خصومت امیز، مخالفت امیز، رقابت امیز، ستیزه گر، ستیز گر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
خصومت کل وجودش رو فرا گرفته
گوشتش سهم کفتار های پیرشهر خودشه
قره ممد اشجی حیفدی 😆 بدیم بره خیلی زغالش هوس گوشت ممد کرده بگیر میخواد است است میناله
گوشتش سهم کفتار های پیرشهر خودشه
قره ممد اشجی حیفدی 😆 بدیم بره خیلی زغالش هوس گوشت ممد کرده بگیر میخواد است است میناله
نیرو های متخاصم ( نظامی )
نیرو ها ی خصومت کننده هستند. ( آنندراج ) . نیروهایی که با دیگران قصد خصومت دارند . نیروهایی که با دیگران قصد جنگ دارند .
نیرو ها ی خصومت کننده هستند. ( آنندراج ) . نیروهایی که با دیگران قصد خصومت دارند . نیروهایی که با دیگران قصد جنگ دارند .
در پارسی " کینگر " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو
کینورز
کینورز