متحکر

لغت نامه دهخدا

متحکر.[ م ُ ت َ ح َک ْ ک ِ ] ( ع ص ) کسی که غله را گردآورده نگاه دارد تا به گرانی فروشد. ( ناظم الاطباء ). محتکر.

پیشنهاد کاربران

ضیزن. [ ض َ زَ ] ( ع ص ، اِ ) طفیلی. طفیل. ( مهذب الاسماء ) . || نگاهبان معتمد. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . || فرزندان مرد و عیال و انبازان او. ( منتهی الارب ) . اولاد و عیال مرد و شریکان او. (
...
[مشاهده متن کامل]
منتخب اللغات ) . || آب ده چالاک. ( منتهی الارب ) . || بازرگانی که متاع را نگاه دارد تا گران فروشد. ( منتهی الارب ) . محتکر. || مس و مانند آن که میان سوراخ بکره یا تیر بکره باشد. ( منتهی الارب ) . چوبی که بکره را بگیرد. چوبی که سوراخ بکره را تنگ کند اگر فراخ گردد. || فرزندکه مزاحم پدر خود باشد درباره زن وی. ( منتهی الارب ) . آنکه پدر را مزاحمت رساند و با زن پدر یکی باشد. ( منتخب اللغات ) . || آنکه بر سر چاه زحمت دهد و انبوهی کند. ( منتهی الارب ) . آنکه بر سر چاه هنگام آب خوردن زحمت دهد و انبوهی کند. ( منتخب اللغات ) .

بپرس