متحصن
/motehassen/
مترادف متحصن: بست نشین، پناه جو، پناهنده
برابر پارسی: بستی، دژپناه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- متحصن شدن ؛ در قلعه شدن. ( ناظم الاطباء ). در جایی پناه گرفتن : در قلعه ای که در عهد سیمجوریان ملجاء ایشان بود... متحصن شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343 ). با سی نفر از عظمای ازناوران و غلبه گرجیان در آن متحصن شده بودند. ( ظفرنامه یزدی ج 2 ص 373 ).
- || بست نشستن. ( ناظم الاطباء )؛ عده ای از اهالی در تلگرافخانه متحصن شدند.
- متحصن کردن ؛ در قلعه کردن. ( ناظم الاطباء ). || اسبی که از تخمه حصان بود. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به حصان شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - در حصن ( حصار ) در آمده . ۲ - در پناه و حمایت کسی در آمده جمع : متحصنین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] کسی که در پناه کسی در آمده است.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید