متحاشی

لغت نامه دهخدا

متحاشی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) به یکسو شونده. ( آنندراج ). جدا و علیحده و جداگانه ایستاده از همدیگر. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). دورشونده. به یکسو شونده. کناره گیرنده : هر چند از آن نهب و تاراج از سلطان متحاشی و مستشعر بودند. ( تاریخ جهانگشا ج 2 ص 54 ). و رجوع به تحاشی شود. || حاشاکننده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) دور شونده ، به یکسو شونده ، کناره گیر.

فرهنگ عمید

هراسان.

پیشنهاد کاربران

بپرس