متبوع
/matbu~/
مترادف متبوع: پیروی شده، اطاعت شده، تبعیت شده
متضاد متبوع: تابع
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- متبوع امت ؛ پیشوای امت. ( از ناظم الاطباء ).
متبوع. [ م ُ ت َ ب َوْ وِ ] ( ع ص ) کسی که با قولاج چیزی را اندازه کند. || فراخ گام. || دراز رسن. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تبوع شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) پیروی شده تبعیت کرده شده اطاعت شده مقابل تابع : و خوانین و امرائ لشکریان و سایر خلایق از تابع و متبوع بنوحه و زاری در آمده . یا دولت ریاست وزارت ادار. متبوع ... که از آن تبعیت و اطاعت کنند .
کسی که با قولاج چیزی را اندازد
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
دولت متبوع=کسی که از آن پیروی میکن، پیروی شده کشور خود
کشور متبوع:
country of citizenship
والا تو سوالا دینی که معنی معلول میده
واژه ای عربی و اسم مفعول و به معنای ”پیروی شده” یا ”تبعیت شده و اطاعت شده” در برابر ”تابع” است که همراه کلمه هایی چون : اداره، وزارت، دولت، کشور و ریاست به کار می رود، نظیر : ادارة متبوع، وزارت متبوع، کشور متبوع، ریاست متبوع و غیره . بدیهی است املای این کلمه نباید با واژة ”مطبوع” ( دلپسند ) اشتباه شود.
... [مشاهده متن کامل]
Chapars. con
... [مشاهده متن کامل]
پیروی کرده شده - تبعیت کرده شده
طرف مقابل معاهده