متبلور
/motabalver/
مترادف متبلور: بلورشده، بلورین، تبلوریافته
برابر پارسی: بلور شده، درخشان، روشن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) آنچه که بلوری شده بلور شده . یا متبلور مطبق . بلور لایه .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] روشن، آشکار، نمایان.
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
واضح، شفاف، بلورین، متبلور
پیشنهاد کاربران
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
( ( سهراب سپهری، صدای پای آب، راز گل سرخ ) )
یعنی تمام نمازم بلورین شده است.
( ( سهراب سپهری، صدای پای آب، راز گل سرخ ) )
یعنی تمام نمازم بلورین شده است.
مانند کانی ها
آشکار شدن
بلور بودن شفاف بودن
بلورشده، شفاف، مثل انواع کانی ها
ظهور کردن
بلور شده ، شفاف، واضح
تبلور یعنی یک بلور جامد از یک محلول، بخار یا مذاب ماده ای ایجاد می شود.
یا به عبارتی تبلور یعنی بلوری شدن .
یا به عبارتی تبلور یعنی بلوری شدن .
قطار و تونل
بلورشده یا مخلوط شده
بلورین شده
چیزی که از جنس بلور باشد مثل انواع کانی ها
بلورشدو چیزی که شبیه بلور باشد
تبلوریافته
یعنی این راز نهفته در ذاتش روزی آشکار می گردد.
راز دل را نهفتن دشواراست وگفتن دشوارتر
راز دل را نهفتن دشواراست وگفتن دشوارتر
آبگینه شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)