متبسم
/motebassem/
مترادف متبسم: باسم، خندان، لبخندزنان، شادان، شادمان، مبتهج، مشعوف
متضاد متبسم: گریان
برابر پارسی: خندان لب
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- متبسم شدن ؛ خندیدن. ( ناظم الاطباء ).
- متبسم کردن ؛ خندانیدن. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) تبسم کننده لبخند زننده : مبادا که فردا بالا گیرد عالمی فرا گیرد . قاضی متبسم در و نظر کرد و گفت . جمع : متبسمین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جدول کلمات
مترادف ها
خوشرو، خندان، متبسم
خوشحال، بشاش، دلگشا، خندان، متبسم
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید