متبسل. [ م ُ ت َ ب َس ْ س ِ] ( ع اِ ) اسد. ( ذیل اقرب الموارد ). شیر که اسد باشد. ( آنندراج ). شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) ترش روی از خشم یا از شجاعت. ( آنندراج ). درشت و تند و ترشروی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تبسل شود.