متبحر

/motebahher/

مترادف متبحر: استاد، دانا، دانشمند، آگاه، زبردست، کاردان، ماهر، متخصص، وارد، ورزیده

متضاد متبحر: ناشی

برابر پارسی: زبردست، چیره دست، کاردان، کارشناس

معنی انگلیسی:
competent, proficient, wizard, versed, erudite

لغت نامه دهخدا

متبحر. [ م ُ ت َ ب َح ْ ح ِ ] ( ع ص ) بسیارعلم. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). مرد بسیار با علم که در بحر علوم غور کرده و شناوری کرده باشد. ( ناظم الاطباء ) : فکیف در نظراعیان حضرت خداوندی عز نصره که مجمع اهل دل است و مرکز علمای متبحر. ( گلستان چ فروغی ص 10 ). سندباد در علوم و فضایل متبحر است. ( سندبادنامه ص 62 ). || بسیارمال. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تبحر شود.

فرهنگ فارسی

بسیاردانا، کسی که درعلمی اطلاعات فراوان دارد
( اسم ) ۱ - آنکه در علمی بسیار تعمق دارد دانا : در نجوم و طب و ترسل و دیگر انواع متبحر است . ۲ - متخصص مقابل متطرف جمع : متبحرین .

فرهنگ معین

(مُ تَ بَ حِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ماهر.

فرهنگ عمید

کسی که در علمی اطلاعات فراوان دارد.

جدول کلمات

ماهر

مترادف ها

conversant (صفت)
اگاه، بصیر، وارد، متبحر، وارد بجریانات روز

erudite (صفت)
متبحر، عالم، اموزنده، دانشمندانه

فارسی به عربی

مطلع

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پاتوتار، پاتوتاک ( پاتوت از سنسکریت: پاتوتوَ= تبحر + پسوند یاتاکی ( = فاعلی ) «ار، اک» )
لاگْوار lãgvãr لاگْواک lãgvãk ( لاگوا از سنسکریت: لاگهَوا= تبحر + «ار، اک» )
...
[مشاهده متن کامل]

سومیتار، سومیتاک ( سومیت از سنسکریت: سومیتَ= تبحر + «ار، اک» )
چیره دست ( پارسی امروز )
کاردان ( پارسی امروز )

بپرس