متبحر
/motebahher/
مترادف متبحر: استاد، دانا، دانشمند، آگاه، زبردست، کاردان، ماهر، متخصص، وارد، ورزیده
متضاد متبحر: ناشی
برابر پارسی: زبردست، چیره دست، کاردان، کارشناس
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آنکه در علمی بسیار تعمق دارد دانا : در نجوم و طب و ترسل و دیگر انواع متبحر است . ۲ - متخصص مقابل متطرف جمع : متبحرین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جدول کلمات
مترادف ها
اگاه، بصیر، وارد، متبحر، وارد بجریانات روز
متبحر، عالم، اموزنده، دانشمندانه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پاتوتار، پاتوتاک ( پاتوت از سنسکریت: پاتوتوَ= تبحر + پسوند یاتاکی ( = فاعلی ) «ار، اک» )
لاگْوار lãgvãr لاگْواک lãgvãk ( لاگوا از سنسکریت: لاگهَوا= تبحر + «ار، اک» )
... [مشاهده متن کامل]
سومیتار، سومیتاک ( سومیت از سنسکریت: سومیتَ= تبحر + «ار، اک» )
چیره دست ( پارسی امروز )
کاردان ( پارسی امروز )
پاتوتار، پاتوتاک ( پاتوت از سنسکریت: پاتوتوَ= تبحر + پسوند یاتاکی ( = فاعلی ) «ار، اک» )
لاگْوار lãgvãr لاگْواک lãgvãk ( لاگوا از سنسکریت: لاگهَوا= تبحر + «ار، اک» )
... [مشاهده متن کامل]
سومیتار، سومیتاک ( سومیت از سنسکریت: سومیتَ= تبحر + «ار، اک» )
چیره دست ( پارسی امروز )
کاردان ( پارسی امروز )