متاهمه

لغت نامه دهخدا

متاهمه.[ م ُ هََ م َ ] ( ع مص ) به تهامه درآمده و فروکش شدن در آن. ( آنندراج ). تاهم متاهمة؛ بمعنی اتهم و اتهاماً است. ( منتهی الارب ). تاهم متاهمة؛ به تهامه در آمد و فروکش شد در آن. ( ناظم الاطباء ). || تاهم البلد؛ ناگوار شمرد آن شهر را. ( از ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس