متام

لغت نامه دهخدا

( متآم ) متآم. [ م ِ ] ( ع ص ) زنی که پیوسته دوگان زاید.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زنی که عادت وی دوگانه زائیدن است. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، متائیم. ( اقرب الموارد ). || جامه تار و پود دوگانه بافته. ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
متام. [ م َ م َ ] ( ع ق مرکب ) ( از متی + م َ، مخفف ِ ما ) یعنی تا کی و چند. ( ناظم الاطباء ).

متأم. [ م ُ ءَ ] ( ع ص ) ثوب متأم ؛ جامه دوگانه تارو پود بافته. ( منتهی الارب ). و رجوع به مِتآم شود.

متأم. [ م ُ ءِ ]( ع ص ) زنی که دو زاید. ( آنندراج ). زنی که دوگانه زاید. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مُتئِم و مِتآم شود.

فرهنگ فارسی

زنی که دو زاید
( مت آم ) زنی که پیوسته دوگان زاید

پیشنهاد کاربران

بپرس