متالی

لغت نامه دهخدا

متالی. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِمُتلیه و مُتلی. نعت است از اتلت الناقة، با بچه شد ناقه که پس وی می رود. ( از منتهی الارب ). شترانی که بعضی از آنها با بچه و بعضی بی بچه باشند. ( از ذیل اقرب الموارد ). ماده شترانی که بچه به دنبال آنها باشد. ( از ذیل اقرب الموارد ). || شترانی که نتاج نیاورند تا آنکه به تابستان رسند. ( ناظم الاطباء ).

متالی. [ م ُ ] ( ع ص ) ( از «ت ل و» ) دم کش سرودگوی. ( منتهی الارب )( آنندراج ). آن که مرافقت کند مغنی و سرودگوی را با آواز بلند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || متوالی. ( ناظم الاطباء ). || تابع. ( اقرب الموارد ). || موافق. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دم کش سرود گوی

پیشنهاد کاربران

بپرس